از تُ ست اگر که هستم
بانوی شعروشوروشعور!
معبودِزمینیام، یگانه عشقِ بیتا و بی همتا چگونه است که در برابرِ چشمانت هنوز ناتوانم و یارای نگاه کردن ندارم.
قدرت میخواهم، توانی که بتوانم نامِ مقدست را صدا کنم و نگاه باشکوهت را به خود جلب کنم.
و اما عشق چنان قدرتمند است که مارا باهم و برای هم نگه دارد!؟
دلتنگی سمی مهلک است که بیصدا ازپادر می آورد.
بقول مصطفی راغب: " پنهان کردن یک عشق یعنی اوجِ ویرانی "
تنهاکسی که هرروزبیشتراز دیروز دوستت دارد' پاییزطلایی،تنهامیانِتنها'
+ نوشته شده در دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲ ساعت 10:40 توسط پاییزطلایی
|