شبانههای بی تُ
حضرتِوالا!
ازخود پرسیده ای چرا بیشتر شبانه باتو رازونیاز میکنم؟
بانوی من!
آنقدر وجودمقدست برایم ارزنده است که روزها از ترس و نگرانی اینکه نکند روحِ نامحرمی نجوای دلم با معبودزمینیم را درک کند جرات نمیکنم روبرویم بنشانمت و ازتُ باتُ بگویم. وشب،درخلوتی مستانه همچون شبهای زیادی که ساعتهاو ساعتها همکلام بودیم، اشک ریختیم،خندیدیم و زندگی کردیم باتُ رازونیاز میکنم. این را قول میدهم این مردِجان خسته و دلِ مُرده بی تُ و یادِتُ دمی قرارنخواهد گرفت دراین خاکِ تباه.
آه این عشق چقدر عمیق و مقدس است، عشقی که زادهء حضورِ تُ است.
بانوی شعروشوروشعور در من بمان که آتشِ وجودت زندگی بخش است.
تنهاکسی که هرروزبیشترازدیروز دوستتداشته،دوستتداردودوستتخواهد داشت "تنهامیانِتنها"